خدایا .... خدایا ....
باز شب آمد بدنها خسته شد
خستگان خفتند و درها بسته شد
جز در رحمت که هرگز بسته نیست
عشق اگر باشد کسی دلخسته نیست
شب نماز مصطفی را دیده است
شب مناجات علی بشنیده است
دیده ی شب دور از چشم همه
اشک زینب دید و دفن فاطمه
شب کنون دارد جلای دیگری
از نماز حجت ابن العسکری
با چنین رخشنده گوهر های شب
من کی ام تا نام رب آرم به لب
این منم بیدار از هول گناه
می کنم بر آسمان شب نگاه
این منم از راه دور افتاده ای
رایگان عمر خود از کف داده ای
این منم در دست غفلتها اسیر
ای خدای مهربان دستم بگیر